My Life
سلام.به وبلاگ من خوش آمدید.. امیدوارم لحظات خوبی داشته باشید...(نظر یادتون نره)
گاهی همه چیز کمی تیره مینمایدوباز روشن میشود زود.. تنها بدان این حقیقتی است بارانی، بایدکه رنگین کمانی برآید ولیموهایی ترش تا شربتی گوارا فراهم شود وشاید روزهای در سختی تاکه از ما انسان های توانا بسازد...

           
یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, :: 2 قبل از ظهر
raha
ای محبوبم... درلحظه های دور از توگمشده ام... دستم را بگیر پروردگارم..

           
یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, :: 2 قبل از ظهر
raha
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ** همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم. ** شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم. *** شدم آن عاشق دیوانه که بودم. ** در نهانخانه یادم گل یاد تو درخشید. ** باغ صد خاطره خندید... عطر صد خاطره پیچید. ** یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم. ** پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم. ** ساعتی بر لب آن جوی نشستیم ** تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. ** من همه محو تماشای نگاهت. ** آسمان صاف و شب آرام... بخت خندان و زمان رام. ** خوشه ماه فرو ریخته درآب. ** شاخه ها دست برآورده به مهتاب. ** شب و صحرا و گل و سنگ. ** همه دل داده به آواز شباهنگ ** یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن. ** لحظه ای چند بر این آب نظر کن. ** آب آیینه ی عشق گذران است. ** تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ** باش فردا که دلت با دگران است. ** تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن. ** با تو گفتم حذر عشق ندانم. ** سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم. ** روز اول که نگاهم به تمنای تو پر زد ** چو کبوتر لب بام تو نشستم ** تو به من سنگ زدی من نرمیدم ، نگسستم ** باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم. ** تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ** حذر از عشق ندانم نتوانم ** سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم. ** اشکی از شاخه فرو ریخت ** مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت ** اشک در چشم تو لرزید.. ماه بر عشق تو خندید ** یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم ** پای در دامن اندوه کشیدم...نگسستم نرمیدم. ** رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگر هم ** نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم. ** نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم. ** بی تو اما... به چه حالی من از آن کوچه گذشتم....!! (فریدون مشیری )

           
چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
سلام به همه ی دوستای عزیزی که تو این مدت ازم حمایت کردن بانظراتشون به بهتر شدن این وب کمک. کردند و همچنین از همه مهمتر این کلبه ی کوچیک منو با حضورشون نورانی..! دیگه چیزی نمونده تا روز موعود و من دیگه اصلا وقت نمیکنم به اینجا سر بزنم تا الانشم بزور وقت جور میکردم... دیگه فک کنم امشب آخرین شبی هست که میام اینجا وتایه مدت کوتاه 2ماهه که واسه من اندازه 2سال ارزش داره فک نکنم بیام و مطلب بزارم... لطفا برام دعا کنید... دوستتون دارم... فعلا تا بعد!!!

           
چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
اگر در شبی زمستانی ... مسافری به گرمی نگاهت پناه آورد ، او را بپذیر....شاید در روز گرم تابستانی...به خنکی لبخندش ، نیازمند باشی !!!

           
چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
بودن با آدمای دیگه رو حاضری به چه قیمتی تحمل کنی؟! تا بهت نگن تو نمیتونی کسی رو دوست داشته باشی!! بودن با آدمای به اصطلاح "دوست" !!! بودن دربین کسایی که درکت نمیکنن و طرز تفکر تو براشون غریبه آخه چه فایده ای داره؟!؟ بمونی باکسایی که فقط اسم دوست رو باخودشون یدک میکشن!! بمونی بین این آدما و بیشتر احساس تنهایی کنی؟! خب چه کاریه آخه؟!!! تنها که باشی بهتر از اینه که بین یه جمع بزرگ تنها باشی!! والا ا ا ا ا... بعضی آدما اگه لیاقتشون تنهایی باشه به تعبیر بعضیا.... خیلی بهتر از اینکه بمونن با همون بعضی هایی که هیچ نقطه نظر مشترکی ندارن و دایم باهم درحال جنگ و ستیزند... بخاطر این صفتهای ناخوشایندی که گاهی از روی عصبانیت وگاهی از روی کینه بهت نسبت میدن ، بودن با دیگران رو برخلاف میلت تحمل نکن...!! نوزاد پروانه توی تنهایی پیله هستش که تبدیل به پروانه ی بالغ و دوست داشتنی میشه!!!

           
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته، بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌ بازم انگشت کوچیکه عشقم هم نميشی.!!!!

           
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
مترسک آنقدر دستهایت را باز نکن کسی تو را در آغوش نمیگیرد، ایستادگی همیشه تنهایی دارد!

           
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
خدایا! بمن رفیقی بده که با من گریه کند. دوستی که با من بخندد را خودم پیدا خواهم کرد!

           
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
گاهی به بعضی آدما باید گفت : اگه برام بزرگ شده بودی فقط بخاطر خطای دیدم بود!!!!!

           
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 1 قبل از ظهر
raha
تا حالا براتون پیش اومده که مجبور باشین یه نفرو توجیه کنین؟!؟ بعد اون طرف هم متوجه نشه یا خودشو بزنه به کوچه علی چپ....!!! دلیل کار اینجور آدما رو نمیدونم. تاحالا شده حس کنید با بعضی آدما که حرف میزنید حس کنید که میخوان اعصاب شمارو فقط خرد کنن و یا انگار دنبال یه نقطه ضعفی از تو هستن که پیداش کنن و با اون تو رو محکوم کنن. نمیدونم ذهنیت ابنجور آدما چیه... اما من تو زندگی به این نتیجه رسیدم که نه کسی رو توجیه کنم و نه تلاش کنم منو باور کنن.... فقط و فقط باید تو این زندگی به خودتو تفکرات خودت اهمیت بدی!! هیچکس مهم نیس جز خودت... همهههههههههه رهگذرند... میان و میرن و تنها کسایی که میمونن خودت و خداهستن. فقط با خودت و خدای خودت رفیق شو.... یادت بمونه "همهههههههه رهگذرند...!"

           
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 1 قبل از ظهر
raha
تنم از حادثه خسته **دلم از غصه شکسته **یه مسافر غریبم **راهی یک راه دورم **ناجی شکسته بالم **که تویی تنها نشستی **ای که واسه خاطر من **دل مردمو شکستی **پر بعض و گریه بودم **تو رسیدی تا بخندم **واسه پیدا کردن تو **دل به جاده ها میبندم **راهی یه کوله راهم **کوله بار عشقو بستم **دیگه از خودم بریدم **دیگه از آیینه خستم **تو ای کعبه ی وجودم **دور چشمه ی تو گشتم **نکنه دلم گلایه **باید از تو میگذشتم **میخوام این عشق قشنگو **از نگاهت پس بگیرم **نمیخوام مثله پرنده **توی یک قفس بمیرم **ای نگاه آبی ناز **کاش تو مهربون نبودی **میون این همه آدم **تویه هم زبون نبودی **لحظه ی گذشتن از تو **آخرین لحظه ی دیدار **واسه تو از تو گذشتم **همینو میگن یه ایثار

           
چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
امروز برای مشکلی که واسه پام پیش اومده بود رفتم دکتر...از زانوم عکس گرفتن....قرار شد اگه خوب نشد برم MRI... یه دو هفته ای میشه پام توی زانوبند محکم وسفت بسته شده و جای یه سانت تکون هم نداره... دلم واسه دویدن و ... تنگ شده... امیدوارم مشکل جدی نباشه وگرنه باید برم عمل... همونجا داشتن از دست یه بچه 5-6 ماهه عکس میگرفتن...خیلی گریه کرد...منم که دلرحم!! خیلی دلم براش سوخت! با اتوبوس تصادف کرده بودن...گناه داشت امیدوارم حالش زود خوب شه...!

           
سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
دختر :من حسودیم میشه.... موقعی که دخترا بهت نگاه میکنن! پسر :حسودی نکن عزیزم دختر :چرا؟! پسر :چون تو چیزی داری که اونا ندارن! دختر :چی؟ پسر :♥ قلبم ♥

           
دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
گاهی حس میکنم خیلی خسته ام....یکی بیاد کنارم بشینه و گوش بده... من بگم و اون سکوت کنه... بزاره بگم که زندگیم تا کنون چگونه گذشته.... 18 بهار گذشته عمرمو براش شرح بدم... بعد وقتی خواستم بلند شم و برم... بلند شه و بگه غصه نخور من تا تهش باهاتم دوست!!

           
دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
این روزا دلم هوس چیزای عجیب و غریب میکنه.... یه جوریم این روزا... سیستم احساساتم قاطی کرده... احساس تنفر... دوست داشتن... دل بریدن... دل بستن... فراموشی... دلتنگی اونم برای خودم...اصلا یه وضعیه...!! دوباره قراره چه اتفاقی بیفته و حکمتش چیه نمیدونم... اینکه قراره تو این روزا دیگه چه چیزی رو بفهمم و چه درس مهمی بگیرم رو نمیدونم... دلم میخواد دوباره برگردم به اون دورانی که توی چشمم همه چی ساده و دوست داشتنی بود.... یکی بهم گفت غمگینم...نمیدونم چرا اینو گفت...امیدوارم اگه این متن رو خوند حتما بهم بگه... چه خوبه که میشه اینجا سفره ی دلتو باز کنی و راحت خالی بشی از همه ی اون حرفهایی که گوشه ی دلت سنگینی کرده... هوس کردم روی تخت دراز بکشم ..دستامو بزارم زیر سرم... خیره بشم به سقف..سوت بزنم و بیخیال از تمام افکار و اتفاقات دنیا...بخودم مرخصی بدم.... بزارم هرچی میخواد بشه....افسووووووس..

           
دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
دلم خیلی گرفته...خیلی....چرا بعضی آدما بدون اینکه از دل کسی خبر داشته باشن قضاوت و داوری میکنن؟؟؟ چرا بخودشون این اجازه رو میدن؟؟ یه عالمه سوالای بی جواب تو ذهنمه... خوبه که حداقل تو این صفحه میتونم خودم باشم و راحت درد دل کنم... تازگی ها از درددل کردن با آدما میترسم... از اینکه وقتی میخوام دو کلوم صحبت کنم و نمیشه و طرف مفابلم بجای اینکه بهم گوش بده قصه ی خودشو میگه خسته شدم.... خیلی دلم گرفته.... دلم واسه دو دقیقه حرف زدن صادقانه تنگ شده...دلم تنگ شده واسه صمیمیت های فراموش شده.... دلم تنگه واسه کلمه ی دوست!!!! چشام تازگیا یکم نم میزنه...فک کنم اسم این خیسی چشام گریه باشه.... حتی حس و حال گریه کردن رو فراموش کردم.... اگه اشتباه نکنم یه 2سالی میشی که حتی نخواستم بهش فک کنم چه برسه به اینکه انجامش بدمو خودم رو با گریه خالی کنم.... دلم داره پر میزنه واسه اون روزای گذشته... اون سادگی دل کوچیک و تنهام... آخه یه اتفاق...یه انتخاب...یه مسیر.. یه تجربه....شایدم اسمش یه اشتباه باشه...آخه تا چه حد میتونه روی زندگی و فکر و روح آدم و از همه مهمتر شخصیت و احساسات انسان تاثیر بزاره... تا اون جا پیش میره که بعد یه مدت کوتاه بخودت میای و میبینی شدی یه آدم دیگه... یه شخصیت دیگه... شاید از درون خودت باشی اما حس کنی که عوض شدی و خودت هم این به اصطلاح نقاب رو باور کنی...باور کنی که خودت دیگه خودت نیستی.. یه نقاب از جنس سنگ فقط واسه اینکه دوباره آسیب نبینی....آخه آدما از دل تو چه میدونن که تو رو به سنگ دلی محکوم میکنن؟؟ به مغرور بودن...به هفت خط بودن.... آخه به چه حقی؟؟ از چه چیزا که نگفتم...همشون هم بی سرو ته... ولی خیلی آروم شدم...

           
دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 1 قبل از ظهر
raha
دلم .... دلم یک گوش میخواهد برای شنیدن حرفهایی که 2یا نه دقیقتر..3 سالی میشود که حبسشان کرده ام...

           
دو شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
از تمام داشت هایت که به آن میبالی خدا را جدا کن و بعد ببین چه داری؟! و از به تمام نداشته هایت که از آن می نالی خدا را بیفزا و ببین دیگر چه کم داری؟!

           
دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
"انتخاب" دشوارترین لحظات برای انسان است. وقتی لحظه ی انتخاب فرا میرسد، وسوسه ها تردیدها هم به سراغ تو می آیند و آن جلوه ای را که در یک برق حقیقت دیده ای ، از نظر و نگاهت محو میسازد. "چگونه بودن" یکی از همین انتخاب های دشوار است. شخصیت تو در گرو همین تصمیم ها و برگزیدن هاست.این تویی که خمیرمایه "هستی" خود را، بادو دست انتخاب خویش، شکل میدهی و میسازی. یک شب در خلوت خویش، رو به آیینه حقیقت بنشین و باخودت ، بی واسطه و بی ریا سخن بگو. تو کیستی؟ چیستی؟ کجایی؟ چه میکنی؟ چگونه ای؟ تو مختاری، پس ناچار باید انتخاب کنی. بزرگی آدمها به بزرگی انتخاب های آنهاست. تومیخواهی بزرگ باشی یا کوچک وحقیر؟! امید دلهای دیگران باشی یا ناامیدکننده ی امید دیگران؟! می خواهی سرپناه و تکیه گاه دیگران باشی یا ویرانگر زندگی آنان؟! می خواهی چشمهایی که به تو مینگرند سرشار از عشق و محبت باشد یا مملو از کینه و نفرت؟! ... این دیگر با خود توست. اما این راهم بدان که انتخاب های تو همواره با توست، تا ابد، تا همیشه!! پس بکوش بهترین را برگزینی و در کمال آنچه هستی بهترین باشی!! (گامی در مسیر)

           
دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
ﺩﯾﺸﺐ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺁﻣﺪﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺳﺮﺍﻏﺖ ﺭﺍﺑﮕﯿﺮﻡ ﺍﻣﺎﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻫﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺪﺍﯾﺖ ﮐﻨﻢ ﺯﯾﺮﭼﺘﺮﺩﯾﮕﺮﺍﻧﯽ. (ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ)    

           
شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 1 قبل از ظهر
raha
ﺗﻮﻣﻘﺼﺮﯼ ﺍﮔﺮﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ"ﻣﻦ ﺳﺎﺑﻖ"ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻣﻦ ﺭﺍﺑﻪ"ﻣﻦ"ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﯿﺮﻋﺸﻘﺶ ﺑﻮﺩﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ؟؟ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﻫﺮﺩﻭﯾﻤﺎﻥ ﺑﻮﯼ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﺑﺪﻫﯿﻢ                              

           
شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 1 قبل از ظهر
raha
زنده آنهایند که پیکار میکند. آنان که جان و تنشان از عزمی راسخ آکنده است. آنها که از نشیب تند سرنوشتی بلند ، بالا میروند. آنها که اندیشمند به سوی هدفی عالی راه می سپرند و روز و شب ، پیوسته در خیال خویش ، یا وظیفه ای مقدس دارند یا عشقی بزرگ...! (ویکتور هوگو)

           
پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
ﻣﻌﻠﻢ ﻋﺼﺒﯽ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﻭ  ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﺳﺎﺭﺍ... ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩ ، ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﯿﺰ ﻣﻌﻠﻢ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺧﺎﻧﻢ؟  ﻣﻌﻠﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺷﻘﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺯﺩ ، ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : (ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﮕﻢ ﻣﺸﻘﺎﺗﻮ ﺗﻤﯿﺰ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻭ ﺩﻓﺘﺮﺕ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﻧﮑﻦ ؟  ﻫﺎ؟ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺭﻭ ﻣﯿﺎﺭﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﭽﻪ ﯼ ﺑﯽ ﺍﻧﻈﺒﺎﻃﺶ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ )  ﺩﺧﺘﺮﮎ ﭼﺎﻧﻪ ﻟﺮﺯﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ... ﺑﻐﻀﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻮﻡ... ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﯾﻀﻪ... ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺘﻪ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﻩ ﺑﻬﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﯿﺪﻥ...  ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﺸﻪ  ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﺵ ﺧﻮﻥ ﻧﯿﺎﺩ... ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺷﯿﺮ ﺧﺸﮏ ﺑﺨﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺗﺎﺻﺒﺢ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻨﻪ... ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ...  ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﮔﻪ ﭘﻮﻟﯽ ﻣﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺑﺨﺮﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻓﺘﺮﻫﺎﯼ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﻭ ﭘﺎﮎ ﻧﮑﻨﻢ ﻭ ﺗﻮﺵ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ...  ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻗﻮﻝ ﻣﯽ ﺩﻡ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ تمیز ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ...   ﻣﻌﻠﻢ ﺻﻨﺪﻟﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﺨﺘﻪ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﺸﯿﻦ ﺳﺎﺭﺍ...   ﻭ ﮐﺎﺳﻪ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻤﺶ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ...

           
پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
بارها نوشتم و پاک کردم بارها نوشتم و پاک کردم سرانجام آن شد که باید ای کاش ته مداد زندگی ام ، پاک کنی داشت پاک میکردم و پاک میکردم دوباره مینوشتم آنگونه که باید افسوس

           
پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ٫ ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ٫ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ٫  ﻗﺪﺭ ﻃﻼ‌ﯾﯽ ﺗﺮﯾﻦ  ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻧﻤﻮﻥ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ؟! ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ٫ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻧﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻭﻧﯿﻢ٫  ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯼ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ  ... ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ٫ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ٫ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﺳﺖ ٫ﮐﻪ ﺍﻻ‌ﻥ ﺑﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺍﺯﺵ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭﺵ ﺑﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﻮﻧﺪﻩ ...

           
پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 1 قبل از ظهر
raha
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﻣﻦ ﺧﺪﺍﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ  ﺧﻔﻘﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﻧﺸﻮﺩ ﺭﺳﻢ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﺶ ﻋﺠﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻨﺠﺎﮔﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﺑﮕﺮﺩﻥ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ  

           
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 11 بعد از ظهر
raha
سلام دوستای گلم... امیدوارم حالتون خوب باشه...راستی سال نو همتون مبارک باشه... انشا... به خوبی شروع کرده باشیدو بهترین اتفاقات ممکن براتون رخ بده.. امسال منم خوب بود....تنها کاستی که داشت این بود که وقت سال تحویل منو پدرومادرم توی ماشین بودیم.به اضافه این استرس یک ساله که الان دیگه شدتش چند برابر شده. گفتم استرس....دوماه ونیم تا کنکور مونده و من کارای نیمه تموم زیادی دارم که باید انجام بدم.... دیگه از این استرسی که هر دقیقه و ساعت زندیگمو در برگرفته...آرامش شبا و روزامو گرفته خسته شدم.... شاید ظاهرا خودمو شاد نشون بدم اما از درون انگار یه چیزی مثل خوره افتاده به جونم و نمیزاره حتی از کوچیکترین تفریحی لذت ببرم. اما امیدوارم بعد این همه بیخوابی و تنش به هدفم برسم و .... بدست بیارم.. خدایا.....ای خدا... اگه من قبول بشم که البته با کمک خودت قبول میشم قول میدم اون کاری رو که باهات عهد بستم رو انجام بدم.... اما قابل توجه کنکوری های عزیز... زیادم این کنکوری که ازش یه غول ساختن، ترسناک و بی عبور نیست...سوای استرسش اتفاقات جالب و به یاد موندنی براتون به ارمغان میاره.... بچه ها برام دعا کنید... امیدوارم هرکس به هر هدف و آرمانی که تو ذهنش برسه...تحقق رویاهاست که به این زندگی فانی اندک زیبایی میبخشه و انسان رو از فکر ابدیت دور میکنه.... اگه کسی متنی یا جمله ای داره که میتونه به آرامشم کمک کنه خوشحال میشم برام بفرسته... واسه همین دغدغه نمیتونم زیاد بیام اینجا... فعلا بدرود.

           
سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 1 قبل از ظهر
raha

 

 

پس از آفرینش آدم, خدا گفت:"نازنینم, آدم...! باتو رازی دارم....! اندکی پیشتر آی...!"

آدم آرام و نجیب, آمد پیش.زیرچشمی به خدا نگریست....محو لبخند غم آلود خدا....دلش انگار گریست.

"نازنینم , آدم !... (قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید...!!)..یاد من باش که بس تنهایم!!"

بغض آدم ترکید.. گونه هایش لرزید.

به خدا گفت: "به اندازه ی گلهای بهشت...نه, به اندازه ی عرش...نه, من به اندازه ی تنهاییت, ای هستی من, دوست دارت هستم.....!!

آدم کوله بارش را برداشت.خسته و سخت قدم بر میداشت...راهی ظلمت پرشور زمین...

زیر لبهای خدا باز شنید:" نازنینم, آدم.... نه به اندازه ی تنهایی من...نه به اندازه ی عرش...نه به   اندازه ی گلهای بهشت.... که به اندازه ی یک دانه گندم , تو فقط یادم باش...!!"



           
شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 2 بعد از ظهر
raha

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ


ما پیغام دوستیمان را با دود بهم میرسانیم... نمیدانم آنسو برای تو تکه چوبی هست یا نه... من اینجا جنگلی را به آتش کشیده ام...!!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان My Life و آدرس kolbekochak.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 62
بازدید کل : 39738
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1